جدول جو
جدول جو

معنی اصلاح جو - جستجوی لغت در جدول جو

اصلاح جو
(اَ شَ دَ / دِ)
جویندۀ اصلاح. اصلاح طلب. اصلاح خواه. خواهندۀ اصلاح. رجوع به اصلاح طلب شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صلح جو
تصویر صلح جو
آنکه خواهان آشتی و سازش و طرف دار صلح است، صلح طلب
فرهنگ فارسی عمید
(اِ حِ سَ)
تراشیدن یا زدن و کوتاه کردن و پیراستن موی سر. رجوع به اصلاح و اصلاح کردن شود
لغت نامه دهخدا
(صَ)
دهی است از دهستان قلعه برزند بخش گرمی شهرستان اردبیل در 25هزارگزی شمال باختری گرمی و 15هزارگزی شوسۀ اردبیل به گرمی. جلگه. گرمسیر. سکنه 51 تن. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات، حبوبات. شغل اهالی زراعت است. راه مالرو دارد. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(بِ لَ / لِ)
خواهان صلح. جویندۀ صلح. طالب آشتی. آشتی طلب:
ما سیکی خوار نیک تازه رخ و صلح جوی
تو سیکی خوار بد جنگ کن و ترشروی.
منوچهری.
خوش بود اندر بهار یار شده صلح جوی
ساخته رود و سرود چنگ زن و شعرگوی.
امیرمعزی.
رجوع به صلح شود
لغت نامه دهخدا